کد مطلب:245380 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:280

اراده و تصمیم مأمون خلیفه ی عصر به تقدیم نمودن دخترش ام الفضل به امام جواد و تزو
اراده و تصمیم مأمون خلیفه ی عصر به تقدیم نمودن دخترش ام الفضل به امام جواد و تزویج او به آن حضرت
دارد كه چون مأمون خلیفه ی عباسیون تصمیم گرفت كه دخترش ام الفضل را به عقد مزاوجت با حضرت جواد علیه السلام در آورد و به آن بزرگوار تقدیم نماید حضرات عباسیون نزد مأمون آمده و اعتراض كردند كه این چه كاری است كه اراده داری و می خواهی انجام دهی.

فقالوا له یا امیرالمؤمنین ناشدناك ان تخرج عنا امرا قد ملكناه و تنزع عنا عزا قد لبسناه و تعلم الامر الذی بیننا و بین آل علی قدیما و حدیثا .

گفتند یا امیرالمؤمنین ما تو را سوگند می دهیم كه مبادا جامه ی عزت خلافت كه اكنون بر قامت بنی عباس درست آمده و این شرافت در ما قرار گرفته از میان به در كنی و بر اولاد علی بن ابیطالب قرار دهی با اینكه عداوتی كه از سابق و لاحق میان سلسله ی ما و ایشان بوده است مستحضر هستی (و آنچه در حق امام رضا علیه السلام كردی خاطرهای ما پیوسته از آن نگران بود تا آن مهم كفایت شد) .

مأمون گفت سبب آن عداوت پدران شما بودند اگر ایشان خلافت الهیه را كه حق ایشان بود غصب نمی كردند عداوت در میان ما و ایشان نبود.

فقالوا یا امیرالمؤمنین : اتزوج ابنتك و قرة عینك صبیا لم یتفقه فی دین الله و لا یعرف حلاله من حرامه و لا فرضا من سنته و لابی جعفر علیه السلام اذ ذاك تسع سنین فلو صبرت له حتی یتأدب و یقرء القرآن و یعرف الحلال من الحرام .

گفتند یا امیرالمؤمنین آیا دخترت و نور دیده ات را می خواهی به یك كودكی



[ صفحه 314]



شوهر بدهی كه هنوز كسب علم و كمال نكرده و متفقه و فهمیده در دین خدا نشده و هنوز حلال را از حرام ندانسته و هنوز فرض را از سنت و واجب را از مستحب تشخیص نداده و نه سال سن دارد پس اگر صبر كنی كه او كامل شود و علم ادب بیاموزد و قرآن بخواند و عارف و دانا به احكام از حلال و حرام شود آیا بهتر نیست كه دخترت را به او بدهی.

(فقال لهم و یحكم انی اعرف بهذالفتی منكم) مأمون گفت وای بر شما از عدم معرفت شما بحق این آقازاده. معلوم می شود شما عارف بحق اهل بیت عصمت و معادن علم و حكمت نیستید و شما ایشان را نمی شناسید علم ایشان از جانب حقتعالی است و موقوف بر كسب تحصیل نیست من اعرف و شناساتر بحق این نجل زكی و این آقازاده ی نه ساله از شما هستم و من می دانم كه این خاندان جلیل علمشان لدنی و موهبتی الهی است و هیچ نیازی به تحصیل علم و كمال در مكتب خلقی و بشری نداشته و ندارند و صغیر و كبیر ایشان از كل علما و فقهای شما اعلم و افقه و داناترند.

انه لا فقه منكم و اعلم بالله و رسوله و سنته و احكامه و اقرء لكتاب الله منكم و اعلم بمحكمه و متشابهه و ناسخه و منسوخه و ظاهره و باطنه و خاصه و عامه و تنزیله و تأویله منكم. من می شناسم این آقا را كه هم اكنون از تمام دانشمندان و فقهای شما داناتر و فقیه تر است نظر مأمون از فقه فهم است نه فقه اصطلاحی در عرف فقها كه دانستن فروع و احكام باشد بلكه فقه به معنی الاعم كه جمیع معارف الهیه و اصول اعتقادیه و علم حكمت كه علم به حقایق اشیاء كماهی است و علم به جمیع فروع و احكام دین همه را شامل است.

و من با معرفتی كه در حق این آقازاده ی بزرگوار دارم او را اعلم بالله و رسول او از تمام علمای شما می شناسم این آقازاده خردسال یعنی ابن الرضا حضرت جواد علیه السلام در عین اینكه نه سال سن دارد اما از تمام شما و علمای شما اعلم و افقه است هم نسبت به معارف اسلام و دین اعلم و افقه و داناتر است و



[ صفحه 315]



هم به سنت الهیه و احكام دینیه و هم نسبت به علم به كتاب الله قرآن و هم به محكم و متشابه آن و هم به ناسخ و منسوخ آن و هم به ظاهر و باطن آن و هم به خاص و عام آن و هم به تنزیل و تاویل آن از همه تان داناتر است به طوری كه تمام اكابر علما و اعاظم فقها و دانشمندان شما در قبال و در برابر فضل و كمال او حكم طفل دبیرستان بلكه حكم كودك دبستان را دارند (بر او پیر خرد طفل دبیرستان است).

حال اگر شما را در این گفتار من نسبت به این بزرگوار شك و تردیدی است بروید آن بزرگوار را كه من اراده كرده و تصمیم گرفته ام دخترم ام الفضل را به عنوان زوجیت تقدیم به حضرتش بنمایم و این مایه ی افتخار من است كه حضرت جواد علیه السلام داماد من بوده باشد (فاسئلوه فان كان الامر كما وصفتم قبلت منكم و ان كان الامر علی ما وصفت علمت ان الرجل خلف منكم).

پس بروید از او بپرسید (از هر چه می خواهید) اگر مطلب چنان است كه شما توصیف كردید از شما قبول نموده می پسندم و اگر مطلب و حقیقت همین است كه من می گویم و بدان یقین دارم آنگاه من دانم و اراده خود بنابراین شما می توانید آن حضرت را اگر بخواهید او را امتحان كنید (فخرجوا من عنده و بعثوا الی یحیی بن اكثم و هو یومئذ قاضی القضاة فجعلوا حاجتهم الیه و اطمعوه فی هدایا علی ان یحتال علی ابی جعفر علیه السلام).

ایشان نظریه ی مامون را نسبت به امتحان و آزمایش پسندیده پس از نزد او خارج شده به فكر اینكه بروند داناترین علما و فقهای زمان را برای مباحثه و مناظره ی با حضرت جواد علیه السلام برگزیده و انتخاب نمایند افتادند تا بالاخره با مشورت همگی رأی به یگانه فقیه زمان كه یحیی بن اكثم بود داده و او را كه قهرمان علما و دانشمندان عصر خود می شناختند اختیار نمودند.

یحیی بن اكثم در آن وقت سمت قاضی القضاة بغداد را داشت ایشان حاجت خود را از او خواستند و او را به هدایا و اموال نفیسه به طمع انداختند تا



[ صفحه 316]



در برابر حضرت ابی جعفر علیه السلام چاره جوئی كند و مسائلی از آن بزرگوار بپرسد كه او جوابش را نداند و در نتیجه عباسیون به مراد و مقصود خود برسند.

پس از آنكه یحیی بن اكثم در اجابت تقاضای ایشان موافقت و آمادگی خود را تعهد نمود و قرارداد با او بسته شد برای تشكیل مجلس مباحثه و مناظره مراتب را به خلیفه عباسی مأمون اعلام نمودند. مأمون هم دستور داد از جمیع اشراف و علمای برجسته و فضلای عصر و هم از قوای انتظامی از لشكری و كشوری و آنان كه حضورشان لازم بود دعوت رسمی نمودند و فرمان داد مجلس عظیمی تشكیل داده مخصوصا صدر مجلس را برای جلوس حضرت جواد آراسته و با زینت هر چه بهتر فرش كردند و دو متكای نفیس برای امام جواد علیه السلام نهادند.

حضرت جواد كه بناست مجلس را به حضور خود مزین فرماید در وقت مقرر وجودش در مجلس حاضر و در موضع خود بین المسورتین جلوس فرمود یحیی بن اكثم هم مقابل آن حضرت نشست سایر حضار و مدعوین هم هر یك برحسب مرتبه ی خود در موضع خود نشستند و جای مأمون را پهلوی حضرت جواد علیه السلام قرار دادند.

همین كه مجلس رسمیت یافت آنگاه یحیی بن اكثم رو كرد به مأمون و گفت یا امیرالمؤمنین رخصت و اجازه می دهی كه من از ابوجعفر مسئله ای سؤال كنم .

مأمون گفت از خود حضرتش كسب اجازه كن یحیی ابن اكثم از خود آن جناب اجازه و اذن در پرسش خویش طلبید حضرت فرمود مأذونی بپرس و سؤال نما از هر چه خواهی.

فقال یحیی ما تقول جعلت فداك فی محرم قتل صیدا فقال ابوجعفر علیه السلام: قتله فی حل او حرم عالما كان المحرم او جاهلا قتله عمدا او خطا، حرا كان المحرم او عبدا صغیرا كان او كبیرا، مبتدئا بالقتل او معیدا، من ذوات الطیر كان الصید ام من غیرها، من صغار الصید ام من كباره مصرا علی ما فعل



[ صفحه 317]



او نادما، فی اللیل كان قتله للصید ام بالنهار محرما كان بالعمره اذ قتله او بالحج كان محرما فتحیر یحیی بن اكثم و بان فی وجهه العجز و الانقطاع و تلجلج حتی عرف جماعة اهل المجلس عجزه.

یحیی بن اكثم قاضی القضاة عرض كرد فدایت شوم چه می فرمائی در حق كسی كه محرم بود و قتل صید كرد حضرت جواد علیه السلام فرمود در حل كشت او را یا در حرم ؟ عالم بود یا جاهل ؟ از روی عمد كشت یا از خطاء آزاد بود یا بنده ؟ صغیر بود یا كبیر؟ این ابتداء صید او بود یا باز هم صید كرده بود؟ آن صید از پرندگان بود یا از غیر آنان ؟ از صغار صید بود یا از كبار آن این محرم مصر است و قصد صید دارد یا نادم و پشیمان شده است؟ این صید در شب بوده یا در روز ؟ آیا احرام عمره ی او است یا اینكه احرام حج او ؟

یحیی بن اكثم از شنیدن این فروع چنان متحیر و مبهوت گردید كه هوش از سرش بدر رفت و آثار عجز و واماندگی در صورتش ظاهر و آشكار شد و لسانش در تلجلج افتاد آنگاه بر تمام حضار مجلس امر واضح و روشن گردید و بر همه عیان شد كه یحیی بن اكثم نه تنها نمی تواند در برابر امام جواد علیه السلام عرض اندام كند بلكه بیچاره در سؤال خود وامانده و چنان خود را باخته كه گوئی تب لرزه او را گرفته است. آری یحیی بن اكثم كه خود را اعلم العلماء زمان و افقه الفقهاء دوران خود می دانست اما وقتی در قبال حضرت جواد علیه السلام قرار گرفت فهمید كه قطره ای است در برابر دریا و دانست كه گستاخی كرده كه آمادگی خود را برای مباحثه و مناظره ی با جواد الائمه اعلام نموده است.



نه هر جای مركب توان تاختن

كه جائی سپر باید انداختن



حالا جا دارد كه مأمون خلیفه عباسی خطاب به یحیی بن اكثم بگوید و به مورد است كه بگوید:



[ صفحه 318]





ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه تست

عرض خود میبری و زحمت ما میداری



فقال المأمون الحمدلله علی هذه النعمة و التوفیق لی فی الرای ثم نظر الی اهل بیته فقال لهم اعرفتم الان ما كنتم تنكرونه. پس مأمون گفت حمد و سپاس و شكر نامتناهی ذات یكتای الوهی را كه این نعمت و توفیق را برای من در رأی خود عطا فرمود و سپس نظر به اهل بیت و كسانی كه به او اعتراض در رأی او نموده بودند خطاب به ایشان گفت حال دانستید كه من در رأی خود صائب می باشم و انكار و اعتراض شما وارد نبود اكنون دانستید كه من عارف بحق این خاندان عصمت و معادن علم و حكمت می باشم، آیا دانستید الآن آنچه را منكر بودید واقعا مأمون خوشحال و سرافراز شد مخصوصا در این هنگام كه معترضین و آن گروهی كه مایل به وصلت ام الفضل دختر مأمون با حضرت جواد علیه السلام نبودند در این مجلس تاریخی دماغشان به خاك مالیده شد و خود و یحیی قاضی القضاة افتضاح و رسوا گردیدند.



خدا خواهد آنجا كه كشتی برد

اگر ناخدا جامه بر تن درد



ثم اقبل ابی جعفر علیه السلام، پس رو كرد مأمون به حضرت جواد علیه السلام و عرض نمود اینك تقاضا دارم خطبه تزویج دخترم ام الفضل را از برای خود بخوانید چون من با كمال افتخار شما را برای دامادی خود پسندیدم (تا كور شود هر آنكه نتواند دید) .

پس با درخواست مأمون حضرت موافقت فرموده و شروع كرد به خواندن خطبه ی نكاح و چنین فرمود: الحمد لله اقرار بنعمته و لا اله الا الله اخلاصا لوحدانیته و صلی الله علی محمد سید بریته و الاصفیاء من عترته ؛ اما بعد فقد كان من فضل الله علی الانام ان اغناهم بالحلال عن الحرام فقال سبحانه وانكحو الایامی منكم و الصالحین من عبادكم و امائكم ان یكونوا فقراء یغنهم الله من



[ صفحه 319]



فضله و الله واسع علیم (آیه 32 سوره نور).

آنگاه حضرت امام جواد علیه السلام با مأمون صیغه ی عقد نكاح را خواند و ام الفضل را تزویج كرد برای خود و صداق زوجه اش را پانصد درهم موازی مهر جده اش حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها قرار داد.

دارد كه چون صیغه ی عقد نكاح جاری گردید خدم و حشم مأمون آمدند و غالیه بسیار آوردند و نزد مردم برده همه خود را خوشبو كردند سپس سفره های نعمت و اغذیه و اطعمه فراوان گسترده گردید و مردم همه غذا خوردند آنگاه مأمون هر گروهی را مطابق شأنش جایزه داد و حضار مجلس برخی متفرق شدند و آنها كه باقی ماند طبقه خواص بودند.

همینكه مجلس منحصر به خواص گردید مأمون از موقعیت استفاده نموده به محضر انور حضرت جواد علیه السلام عرضه داشت فدایت شوم اگر میل داشته باشید جواب مسائل مربوط به محرم را بیان فرمائید تا از محضر مباركتان مستفید و مستفیض شویم حضرت هم شروع فرمود به جواب دادن هر یك از شقوق مسئله :

فقال علیه السلام ان المحرم اذا قتل صیدا فی الحل و كان الصید من ذوات الطیر و كان من كبارها فعلیه شاة فان اصابه فی الحرم فعلیه الجزاء مضاعفا و ان قتل فرخا فی الحل فعلیه حمل قد فطم فلیست علیه القیمته لانه لیس فی الحرم و اذا قتله فی الحرم فعلیه الحمل و قیمة الفرخ و ان كان من الوحش فعلیه فی حمار الوحش بقرة و ان كان نعامة فعلیه بدنة فان لم یقدر فاطعام ستین مسكینا فان لم یقدر فلیصم ثمانیة عشر یوما و ان كان بقرة فعلیه بقرة فان لم یقدر فلیطعم ثلاثین مسكینا فان لم یقدر فلیصم تسعة ایام و ان كان ظبیا فعلیه شاة فان لم یقدر فلیطعم عشرة مساكین فان لم یجد فلیصم ثلاثة ایام و ان اصابه فی الحرم فعلیه الجزاء مضاعفا (هدیا بالغ الكعبه) حقا واجبا ان ینحره ان كان فی حج مبنی حیث ینحر الناس و ان كان فی عمرة ینحره بمكة فی فناء الكعبة و یتصدق بمثل ثمنه حتی یكون مضاعفا و كذالك اذا اصاب



[ صفحه 320]



ارنبا او ثعلبا فعلیه شاة و یتصدق بمثل ثمن شاة و ان قتل حماما من حمام الحرم فعلیه درهم یتصدق به و درهم یشتری به علفا لحمام الحرم و فی الفرخ نصف درهم و فی البیضة ربع درهم و كلما التی به المحرم بجهالة او خطأ فلا شی ء علیه الا الصید فان علیه فیه الفداء بجهالة كان ام بعلم بخطاء كان ام بعمد و كلما اتی به العبد فكفارته علی صاحبه مثل مایلزم صاحبه و كلما اتی به الصغیر الذی لیس ببالغ فلا شی ء علیه فان عاد فهو ممن ینتقم الله منه و ان دل علی الصید و هو محرم و قتل الصید فعلیه الفداء و المصر علیه یلزمه بعد الفداء العقوبة فی الاخرة و النادم لا شی ء علیه بعد الفداء فی الاخرة و ان اصابه لیلا او كارها خطأ فلا شی ء علیه الا ان یتصید فان تصید بلیل او نهار فعلیه فیه الفداء و المحرم للحج ینحر الفداء بمكة.

آنگاه در مقام جواب فرمود اگر محرم صیدی از پرنده های بزرگ در حل بكشد بر اوست كه یك گوسفند كفاره بدهد و اگر در حرم باشد كفاره دو چندان است و اگر جوجه ای را در حل بكشد بایست بره ی از شیر گرفته ای بدهد و در این صورت بهاء بر او نیست زیرا در حرم نبوده است و اگر در حرم باشد بره و بهای جوجه هر دو برعهده اوست و اگر چنانچه صید حیوان وحشی باشد در گورخر وحشی بایست گاوی بدهد و اگر شتر مرغ است یك شتر باید و اگر قادر بر آن نیست بر او است شصت مسكین را اطعام كند و اگر آن را هم نتواند پس هیجده روز باید روزه بدارد و در صورتی كه صید گاویست بر اوست كه گاوی بدهد و اگر قادر بر آن نباشد پس سی مسكین را طعام بدهد و اگر آنرا هم نتواند نه روز روزه بگیرد و اگر صید آهو باشد پس بر اوست كه یك گوسفند بدهد و اگر نتواند بایست ده مسكین را طعام بدهد و اگر نتواند سه روز روزه بگیرد و اگر صید در حرم بوده كفاره آن دو چندان است و باید آن را به كعبه رساند و قربانی نماید حق و واجب است كه اگر در احرام حج باشد كفاره در منی بكشد آنجا كه قربانگاه مردم است و اگر در عمره باشد در مكه در آستانه و پناه



[ صفحه 321]



كعبه نحر كند و به اندازه ی بهایش نیز صدقه بدهد تا دو چندان باشد و نیز اگر خرگوشی یا روباهی را صید كند بر اوست كه یك گوسفند بدهد و به اندازه ی بهایش هم صدقه بدهد و اگر چنانچه صید یكی از كبوتران حرم باشد یك درهم باید صدقه بدهد و درهم دیگری هم دانه بخرد برای كبوتران حرم و اگر جوجه باشد نیم درهم و اگر تخم باشد یك چهارم و هر خلافی كه محرم از روی جهل و نادانی مرتكب شود كفاره ندارد جز همان صید كه كفاره دارد چه جاهل باشد یا عالم و چه به خطا باشد و چه به عمد و هر خلافی بنده كند كفاره اش به تمام بر آقای اوست و هر خلافی كودك نابالغ كند چیزی بر او نیست و اگر بار دوم صید او باشد خدا از او انتقام كشد و اگر محرم شكار را نشان بدهد به دیگری و او آن را بكشد كفاره بر او است و آنكه اصرار دارد و توبه نكرده پس از كفاره در دنیا عقاب در آخرت نیز دارد و اگر نادم و پشیمان است پس از كفاره در دنیا عذاب و عقوبت اخروی ندارد و اگر چنانچه شبانه از روی خطا شكار نموده پس چیزی بر او نیست مگر قصد شكار داشته باشد و اگر عمدا شكار كند و قصد صید داشته چه در شب و یا روز باشد كفاره بر اوست و آنكه محرم برای حج است باید كفاره را در مكه نحر نماید.

چون امام جواد علیه السلام بیان تمام شقوق این احكام را فرمود مأمون دستور داد تا این احكام را از قول آن بزرگوار نوشتند سپس رو كرد به كسانش آنان كه منكر تزویج دختر مأمون بودند و گفت: هل فیكم من یجیب بهذا الجواب قالوا لا والله و لا القاضی فقالوا یا امیرالمؤمنین كنت اعلم به منا.

مأمون رو به قومش نموده گفت انصاف بدهید آیا در میان شماها كسی بود كه چنین پاسخی نسبت به این شقوق مسائل عالمانه بدهد همگی گفتند نه به خدا سوگند هیچ كس مرد میدان جواب این مسایل نبود نه ما قادر بودیم و نه قاضی القضاة قادر بر آن بود.

آنگاه همگی اعتراف كردند به جهل خود نسبت به شناخت آن حضرت و گفتند



[ صفحه 322]



الحق تو اعلم و داناتر بودی به مقام علم و عظمت این بزرگوار (یعنی امام جواد علیه السلام)

فقال المامون و یحكم اما علمتم ان هذا البیت لیسوا خلقا من هذا الخلق، مأمون گفت وای بر شما كه معرفت به مقام نورانیت این خانواده ندارید مگر نمی دانید كه این خانواده از سنخ این مردم نیستند نه روحا از سنخ این مردمند و نه جسما.

مأمون چون مرد دانشمندی بود و علاوه خود عارف به حق خاندان عصمت و اهل بیت طهارت بود و می دانست امتیازات آن معادن علم و حكمت را از هر جهت نسبت به سایر مردم لذا ملامت كرد منكرین مقام ولایت كلیه مطلقه الهیه را كه همه مظاهر تامه و مجالی كامله اسماء حسنای الهیه اند و اگر دیدی نسبت به حضرت رضا علیه السلام آن معامله را كرد آن نه از جهت عدم معرفت به حق آن امام همام بود بلكه از جهت حب ریاست و خودخواهی و هوای نفس اماره ی بالسوء بود ولی بعدا از كرده ی خود نادم شد و خواست با وصلت با حضرت امام جواد ابن الرضا علیهماالسلام و تقدیم و تزویج نمودن دخترش به آن آقازاده محترم و گرامی داشت آن حضرت جبران جنایت و بزهكاری خویش را بنماید لذا مأمون تا آخر عمر خود از تكریم و تعظیم و تجلیل حضرت جواد داماد مضایقه و دریغ نورزید باری مأمون پس از شنیدن جواب آن مسائل نسبت به تمام شقوق آن صدایش در مجلس به احسنت احسنت درباره ی آن حضرت بلند شد و تقدیر از آن بزرگوار نمود.

آنگاه خدمت حضرت جواد علیه السلام عرض كرد كه شما هم سؤالی از جناب قاضی یحیی بن اكثم بفرمائید حضرت به یحیی بن اكثم فرمود بپرسم عرض كرد هر چه میل جنابعالی باشد اگر پرسیدید و دانستم جواب می دهم (و الا استفید منك) و اگر جواب را ندانستم باز از محضر انورت استفاده نموده و جواب از شما یاد می گیرم، فقال علیه السلام اخبرنی عن رجل نظر الی امرئة فی



[ صفحه 323]



اول النهار فكان نظره الیها حراما علیه فلما ارتفع النهار حلت له فلما زالت الشمس حرمت علیه فلما كان وقت العصر حلت له فلما غربت الشمس حرمت علیه فلما دخل وقت العشاء و الآخرة حلت له فلما كان وقت انتصاف اللیل حرمت علیه فلما طلع الفجر حلت له، ما حال هذه المرئة بماذا حلت له و حرمت علیه فقال یحیی بن اكثم لا والله لا اهتدی الی جواب هذا السؤال و لا اعرف الوجه فیه فان رایت ان تفیدناه

حضرت فرمود بیان كن پاسخ پرسش من را نسبت به این مسئله شرعیه فقهیه كه مردی نظر كرد به زنی در اول روز نظرش حرام بود چون روز بلند شد بر او حلال شد چون ظهر شد حرام شد چون هنگام عصر شد حلال شد پس چون آفتاب غروب كرد حرام شد چون وقت عشاء رسید حلال گشت چون نصف شب شد حرام گردید چون فجر طالع گردید حلال شد از برای او بگو باعث این تحولات چه بود چرا این زن گاهی حرام بوده بر آن مرد و گاهی حلال شده است بر او ؟

یحیی بن اكثم عرض كرد به خدا سوگند كه من جواب این سؤال را ندانم و سر آن را هم نمی دانم پس اگر لطف و عنایتی نموده وجه این تحولات را بیان و افاده فرمائید مستفید می شویم حضرت امام جواد علیه السلام فرمود: هذه امة لرجل من الناس نظر الیها اجنبی فی اول النهار فكان نظره الیها حراما علیه فلما ارتفع النهار ابتاعها من مولاها فحلت له فلما كان عندالظهر اعتقها فحرمت علیه فلما كان وقت العصر تزوجها فحلت له فلما كان وقت المغرب ظاهر منها فحرمت علیه فلما كان وقت العشاء الآخره كفر عن الظهار فحلت له فلما كان نصف اللیل طلقها واحدة فحرمت علیه فلما كان عند الفجر راجعها فحلت.

حضرت امام جواد علیه السلام فرمود این كنیزكی بود و این مرد اجنبی بود وقت صبح كه نگاه كرد بر او نگاهش حرام بود روز كه بلند شد این مرد آن كنیز را از صاحبش خرید لذا بر او حلال گردید وقت ظهر او را آزاد كرد پس حرام



[ صفحه 324]



شد بر او وقت عصر آن كنیزك را برای خود تزویج نمود پس حلال شد بر او وقت مغرب او را مظاهره كرد پس حرام گردید بر وی وقت عشاء كفاره ظهار داد پس حلال گردید بر وی نصف شب او را مطلقه به طلاق واحده كرد و یك طلاق داد پس حرام شد بر وی وقت فجر و هنگام طلوع صبح باز رجوع نمود به زوجه اش لذا حلال شد بر او

قال فاقبل المأمون علی من حضر من اهل بیته و قال لهم فیكم من یجیب عن هذه المسئله بمثل هذا الجواب و نعرف القول فیما تقدم من السؤال؟ قالوا لا والله یا امیرالمؤمنین. راوی گوید در این هنگام مأمون رو كرد به حاضرین از بنی عباس گفت آیا در میان شما كسی هست كه این مسئله غامضه را این طور جواب بدهد یا مسئله سابقه را با این تفصیل بداند همه گفتند نه به خدا سوگند شما اعلم بودید به حال ابوجعفر علیه السلام از ما.

مأمون گفت وای بر شما من می دانم كه اهل بیت حضرت ختمی مرتبت (ص) از میان خلق امتیازی دارند به فضل و كمال كه كمی سن مانع كمالات و فضائل ایشان نیست و به برخی از فضائل و كمالات حضرت جواد علیه السلام اشاره نمود تا مجلس متفرق شده و مردم از مجلس مأمون خارج شدند روز دیگر نیز مردم از هر طبقه ای برای عرض تهنیت و تبریك به مجلس مأمون و محضر انور حضرت جواد الائمه علیه و علی آبائه آلاف الثناء و التحیه حضور به هم رسانیده و شرفیاب شدند مأمون هم جوائز و عطایای بسیار به حضار و عموم مردم بذل و بخشش كرد و تمام این عطایا و بخشش ها به جهت سلامت آن حضرت بود و صدقات بسیار هم نثار وجود آن بزرگوار نمود و تقدم المأمون بالصدقه علی كافة المساكین و لم یزل مكرما لابی جعفر علیه السلام معظما لقدره مدة حیوته یوثره علی ولده و جماعة اهل بیته.

مأمون پیوسته برای سلامت وجود ذی جود حضرت جواد علیه السلام صدقه می داد و كافه مساكین و مستمندان را با اعطاء صدقات خوشنود و دعاگوی آن حضرت نموده بود و نیز خود در مدت حیاتش در تكریم و تعظیم و قدردانی از



[ صفحه 325]



امام جواد علیه السلام ثابت و احترام بسیار به حضرتش می كرد و نیز در مقام ایثار آن بزرگوار بر قاطبه اولاد و اقربای خویش ترجیح داده در بزرگداشت و تجلیل آن حضرت ثابت و استوار بود خداوند متعال ظل و سایه ولی ذی الجلال حضرت جواد علیه السلام و آباء و اجداد و اولاد امجاد او را بالاخص قطب عالم امكان حجت عصر امام زمان حضرت بقیةالله مهدی روحی و ارواح العالمین له الفداء را بر سر مسلمین و شیعیان بلكه كلیه اهل ایمان مستدام بدارد.

پوشیده نماند سند و مدرك گفتار و نوشتار مؤلف این رساله مختصره همانا دو كتاب نفیس مورد اعتبار در صحت یكی كتاب احتجاج طبرسی و دیگر كتاب تحف العقول است كه با اختلاف اندكی در نقل عبارت از این دو كتاب مستطاب در نقل روایات مربوطه استفاده شده.

در این مقام اشعار درر باری در مدح حضرت امام جواد علیه السلام به تقاضای حقیر سروده شده است كه مناسب ذكر آن است سراینده ی آن استاد عالی مقام حكیم الهی آیت الله مهدی الهی قمشه ای رضوان الله تعالی علیه است و اینجانب در تهران قریب سی سال محضر این استاد عالی قدر را مغتنم شمرده از درس حكمت متعالیه و درس عرفان ایشان مستفید و مستفیض می شدم درود بی نهایت بر روان پاكش باد.



چون زد قلم قدرت نقش آیت اعظم را

مشتاق جمالش كرد حق جمله ی عالم را



بر مهر رخش بستند پیمان دل هشیاران

روزی كه عجین كردند آب و گل آدم را



ساقی ز می عشقش یك جام لبالب ریز

زآن تاك الست آور صهبای دمادم را



از باده لاهوتی بر اهل صفا بخشا

تا زنده ی جاویدان سازی دل محرم را





[ صفحه 326]





ای باد صبا بگشا آن طره پر خم را

آور خبر از زلفش كز دل ببرد غم را



دل های پریشان را در حلقه گیسویش

جمع آر و پریشان ساز آن طره ی پر خم را



لبیك زنان باز آی در كعبه ی دیدارش

زان چاه زنخدان نوش صد چشمه زمزم را



در باغ و چمن حرفی زان لاله خندان گو

تا سنبل و گل سازی خار الم و غم را



ای مطرب جان رازی زان شاه حجازی گو

تا شاهد كنعانی بندد زنوا دم را



زان طلعت سبحانی در عالم روحانی

بر عالم و آدم ریز الطاف دمادم را



(زان جلوه ی ربانی زان مظهر یزدانی

یك شعشعه ای بخشا جان های مكرم را)



از شاه تقی مدحی ای بلبل گلشن گو

تا باغ جنان سازی این انجمن غم را



دریای سخاوت كیست سلطان جواد ای جان

ز آن بحر كرم دادند یك مشربه حاتم را



دریای گهرزایش چون موج برانگیزد

پر در و گهر سازد گنجینه ی عالم را



وصفیش جواد آمد وصفیش تقی كان شه

شد مظهر جود و مهر سلطان دو عالم را



شد حجت حق بر خلق از حكم ازل زان پیش

كز مهر و مه انگیزد چرخ اشهب و ادهم را





[ صفحه 327]





صد یوسف مصری را مشتاق جمالش بین

مدهوش جلال وی صد موسی و آدم را



در مكتب تعلیمش ادریس فلك فر بین

بر مائده جودش صد عیسی مریم را



از مدرسه ی علمش درسی بفلاطون گو

وز میكده ی جودش یك جام بده جم را



ز آن منطق حق بنیوش توحید مسلم را

زان عقل نخست آموز برهان مسلم را



گردم زند از حكمت آن ناطقه رحمت

بر خاك فرود آرد نه چرخ معظم را



چون بارقه ی علم بر چرخ زند پرچم

با خاك كند یكسان صد یحیی اكثم را



در هم شكند قهرش هر قدرت و نیرو را

بر باد دهد عزمش هر عزم مصمم را



با كاخ فلك كم زن از لانه مرغان دم

ای بی خبر از اسرار در ظرف مكن یم را



چون دشمن ناپاكش این شقشقه از وی دید

گوئی كه مجسم دید بر خویش جهنم را



شد باغ جهان صد حیف زان نوگل جان محروم

بشكست رقیب ازكین سروی خوش و خرم را



از فته عباسی در خیمه شماسی

نوشید لب نوشش از جام جفا سم را



از معتصم این بیداد بر خسرو ایمان رفت

كاش این فلك كج رو كمتر كند استم را





[ صفحه 328]





صیاد جفا بشكست پر بلبل عرشی را

بر روی خلایق بست باب الله اعظم را



زود از چمن عالم آن مرغ خوش الحان رفت

تنگ این قفس تن بود آن روح مكرم را



یا رب به (الهی) بخش صهبای ولای او

تا بر فلك افرازد از عشق تو پرچم را





[ صفحه 329]